April 11, 2020

برونفکنی - چهارم

چهارشنبه 92.03.01
امروز عصر که خوابیدم فکر کنم چهار یا پنج بار پشت سر هم از جسمم بیرون آمدم. اول بدنم آماده بود ولی با آمادگیی که داشت باز مدتی طول کشید تا برونفکنی اتفاق افتاد. وقتی از خودم جدا شدم بالا رفتم. سعی کردم همانطور که کلاغ گفته بود به جسمم نگاه کنم. جسم خود را اینگونه دیدم که با لحاف گوشهایش را پوشانده بود و صورتش زیاد معلوم نبود، اما اعتراف می کنم حتا دیدن حجم بدنم زیر لحاف مثل یک کابوس وحشتناک بود از ترس بیشتر از پنج ثانیه نتوانستم به خودم نگاه کنم. تازه صورتم را هم ندیدم. مدتی در اتاقم چرخیدم بعد رفتم جلوی آینه و به تصویر خودم نگاه کردم، ابتدا تصویرم در آینه با خود واقعی ام یکی بود ولی کم کم چشمهایم ریز شدند و بعد از هم فاصله گرفتند و بعد انگار که نوری از خود بیرون بدهند سفید شدند. خیلی ترسیدم، از آینه هم فاصله گرفتم سعی کردم از دیوار یا در رد شوم ولی باز هم موفق نشدم ومدام به در و دیوار برخورد می کردم. به ناچار به شکلی غیر ارادی به جسمم برگشتم ولی باز درست جا نیفتادم چون صورتم با انگشتانی فشار داده می شد و با دست دیگری به صورتم ضربه زده می شد. ولی بالاخره مشکلم را با خودم حل کردم، هوشیاری ام را غالب کردم و مجدداً خود را رها کرده تا دوباره بیرون بزنم. از جسمم خارج شدم، طبق معمول مثل حباب بالا رفتم و بعد روی پادری دم پنجره اتاقم فرود آمدم به یاد حرف استادم افتادم که گفته بود اگر می خواهی به طبقۀ پایین بروی باید به جاذبه فکر کنی تا به پایین کشیده شوی. ولی هر چه سعی کردم که با فکر جاذبه به طبقه پایین نفوذ کنم نتوانستم. دوباره خود را در جسمم احساس کردم ولی خوشبختانه این بار بدون کتک و خشونت.
مجدد احساس آمادگی کردم، خود را رها کرده و بیرون زدم. ناگهان خود را در یک اتوبوس یا متروی خیلی شیک و مجهز و باکلاس دیدم. می دانستم اگر در یا پنجره ای باز شود من می توانم از آنجا به بیرون پریده و پرواز کنم ولی هیچ در و پنجره ای باز نمی شد. من فریاد می زدم و می گفتم درها را باز کنید ولی هیچکس توجهی نمی کرد. افرادی که آنجا بودند هیچ توجهی به درخواست من نشان نمی دادند. دوباره غیر ارادی به جسمم باز گشتم ولی باز هم آمادۀ بیرون زدن بودم پس معطلش نکردم ولی فقط برای مدت کوتاهی در فضای اتاقم بودم و دوباره به جسمم باز گشتم. البته همۀ برگشت هایم به جسم غیر ارادی بود ...
کلاغ گفت : « استادم سفارش کرده که تو باید میز قصد بچینی و مراقبۀ قصد را شروع کنی تا بتوانی در برونفکنی از در و دیوار رد شوی »
باید زودتر این کار را انجام دهم و شروع به تمرین کنم، اینطور که کلاغ در مورد این مراقبه گفت فکر کنم مراقبۀ نفس گیری خواهد بود... به هر حال این روزها و روزهای آینده به دلیل مشغولیتهای بسیاری که دارم امیدی به انجامش ندارم.

No comments:

Post a Comment