November 25, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای ششم - آجنا چاکرا - روز 7

پنجشنبه 1390.08.25 - در سفر میانکاله
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و مراقبۀ کریستال سفید
در حین مراقبۀ سکوت در سیاهی چشمم دیدم که یکهو سیاهی تبدیل به زمین پوشیده از علف و یا چمنهای کُپه ای شد ولی به همینجا ختم شد و ادامه پیدا نکرد. یکبار هم یک توله سگ نژاد هاسکی دیده شد که نیمی از بدن ( دست، پاها، زیر شکم، زیر پوزه و گودی چشمها ) سفید و بقیه سیاه بود و هرچی به من مزدیکتر می شد از نظر جثه بزرگتر می شد، حتا دیدم که رنگ چشمهاش قرمز بود.
در شهود دیگری تصویر یک گرگ از روبرو داشت شکل می  گرفت که البته کامل نشد یهنی رنگ یا حجم بهش اضافه نشد.

در مراقبۀ صدای چاکرا باز تصویری از یک سگ سان ( شغال یا روباه یا ...) و یک گربه سان مثل گربۀ وحشی که بزرگتر از گربه و کمی کوچکتر از یک شیر بود دیده شد.
در مراقبه صدای چاکرا به شیوۀ مراقبه گران ژاپنی نشسته بودم ( دو زانو)، یکدفعه نیمۀ راست بدنم یخ زد بعد از پشت پیچید و سمت چپ تنم رو سرما گرفت، تمام تنم سرد سرد شد و بعد هم قسمت داخلی پاهام ( لای پاهام) انقدر سرد شد و یخ زد که فکر کردم از زیر در سوز میاد ولی اینطور نبود.

مراقبۀ صدای چاکرای ششم - آجنا چاکرا - روز 5 و 6

سه شنبه 1390.08.23 - در سفرمیانکاله
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و مراقبۀ کریستال سفید
شهود و احساس خاصی نداشتم شاید به دلیل اینکه جایگاهم عوض شده بود ...

چهارشنبه 1390.08.24 - در سفرمیانکاله
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و مراقبۀ کریستال سفید
در هر دو مراقبه تصاویر زنده ای از رویدادهای روزانه رو داشتم.
فکر کنم صدای اصلی ام داره کم کم پیدا میشه ( اقتدار کلام ). البته این فقط یه حسه، امیدوارم صحت داشته باشه.



مراقبۀ صدای چاکرای ششم - آجنا چاکرا - روز 4

دوشنبه 1390.08.22
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و مراقبۀ کریستال سفید
در حین مراقبه شهودی داشتم که شاید مربوط به یکی از کشورهای اروپایی بود چون افراد سفیدپوست با موهای بور زیاد به چشم می خوردند. حتا لباسهاشون هم متفاوت با فرهنگ شرقی بود. چیزی که زیاد به چشم می خورد بچه ها و دنیای اونها بود.
دختر بچه هایی پنج ساله با پیراهنهای سفید و دامنهای دورچین و کلاههای سفید که روی نیمکت نشسته بودند.
پسربچه هایی پنج یا شش ساله با لباسهای سفید بیسبال با سه خط قرمز در کنار آستین و شلوار ( مثل برند آدیداس ) با کلاه کپی سفید که روی یک نیمکت سبز نشسته بودند.
عروسکهایی که تغییر قیافه می دادند و کلاً هر چه بود مربوط به فضای کودکانه بود.
در آخر هم تصویر یک پسر بچه که موهای کوتاه و نامرتبی داشت ( ازین مدل سیخ سیخیها )، عینک زده بود و انگار نور آفتاب چشمهاشو اذیت می کرد چون اخم کرده بود. کت سرمه ای و پیراهن سفید تنش بود ( نیم تنه اش رو دیدم ) و حدود شش یا هفت ساله بنظر می آمد.

November 23, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای ششم - آجنا چاکرا - روز 1 و 2 و 3

جمعه 1390.08.20
قبل مراقبه : چرخش صوفی و مراقبه با کریستال سفید
با شروع صدا، نادیها همه جای بدنم شروع به واکنش کردند. قبل از مراقبه کمی گرمم بود ولی بعد از لحظاتی که از مراقبه گذشت انگار آب خنک از رگهام حرکت کرد و خنک شدم، حالم جا  آمد...

شنبه 1390.08.21
قبل مراقبه : چرخش صوفی و مراقبه با کریستال سفید
هنگام مراقبه در مچ پاها و ستون فقراتم جریان انزژی رو بیشتر احساس می کردم ولی در کل بدنم، نقاطی مثل نبض می زدند.
بعد چند دقیقه دمای بدنم خیلی اومد پایین. کاملن یخ کردم.
ولی الان که مراقبه تموم شده داره حرارتم  میره بالا، گُر گرفتم ...

یکشنبه 1390.08.22
قبل مراقبه : چرخش صوفی و مراقبه با کریستال سفید
امروز ضربان نادیها رو بیشتر در صورتم احساس می کردم و ضربان ضعیفی هم در ناحیۀ آجنا داشتم.

مراقبۀ صدای چاکرای پنجم - ویشودها چاکرا - روز 5 و 6 و 7

سه شنبه 1390.08.17
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و کریستال سفید
در هنگام مراقبه یک نبض روی گلوم و دیگری روی قلبم شروع به زدن کرد.
شهود : یک خانۀ شیروانی دار دیدم که روی پایه ای بتونی قرار داشت، کنار پایه خانه و روی زمین مارها و سمندر بزرگی دیدم که همگی یا خاکستری و یا خاکی رنگ بودند و کنار هم می لولیدند. سمندر بزرگی که فکر کنم طولش 2 متر بود داشت سعی می کرد از سکو بالا بیاد.

چهارشنبه 1390.08.18
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و کریستال سفید
ارتعاش یا شهود خاصی نداشتم ...

پنجشنبه 1390.08.19
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و کریستال سفید
احساس وول وول خوردن چیزی اراف ناف و در محوطۀ شکم و نزدیک ستون فقرات بین چاکرای 2 و3 داشتم.