April 11, 2020

فرشتۀ مرگ و نجات

چهارشنبه 92.02.18
در قسمت اول خوابم مرد جوان عریان با مدل موی مصری، پوست برنزه و هیکلی زیبا و ورزیده دیدم که با بالهای سیاه بزرگش از طرفی به طرف دیگر می رفت. 
اما در قسمت دوم دیدم که روبروی یک مرداب، در میان جنگل ایستاده بودم. هوا تاریک بود ولی می توانستم ببینم. ناگهان همان مرد جوان بالدار از آب مرداب خودش را بیرون کشید و بالهای بزرگش را باز کرد. بالها سیاه و بزرگ بودند، بطوریکه طول هر بال به دو متر می رسید. قیافه اش جدی بود و با اخم به من نگاه می کرد. در همین حین دختری عریان با پوستی سفید و جثه ای کوچک و ظریف و بالهای سفید روی شانۀ مرد جوان بالدار پرید. دیدم که با حالتی از تهدید و خشم انگشت اشاره اش را به سمت من بالا و پایین می آورد، گویی که می خواهد مرا تهدید کند
گاهی اسکلت دختر بالدارمثل عکس رادیولوژی روی بدنش روشن خاموش می شد.
در مورد خوابم به کلاغ گفتم و قرار شد در موردش بررسی کند.
کلاغ گفت : « از استادم درخت کهنسال در مورد رویایت پرسیدم. او گفت، آن پسر بالدار فرشتۀ مرگ و آن دختر بالدار فرشتۀ نجات تو بوده و می خواسته اند در مورد موضوعی به تو هشدار دهند ولی اینکه دقیقاً چه چیز، باید در روزهای بعد به نشانه ها توجه کنی.»

No comments:

Post a Comment