April 22, 2020

رویای خلسه در کهکشان

یکشنبه 92.09.03
دیشب رویای عجیب دیگری داشتم. البته این رویا داستانی داشت که آنرا به یاد ندارم ولی اتفاقی که وسط این داستان افتاد برایم عجیب و جالب بود. وسط همان داستان ناگهان سناریو تغییر کرد و فضا عوض شد و من خود را داخل یک سفینه دیدم که از دریچۀ بازی به اندازۀ قامت خودم داشتم به کهکشان نگاه می کردم. من داخل تاریکی و سیاهی خلاء بودم و در دور دست توده ای ستاره به شکل ماهی را نگاه می کردم ولی ناگهان دیدم که دم ماهی تکان خورد و انگار واقعاً یک ماهی بود یا تبدیل به یک ماهی شد!! ماهی جلو آمد و به من نزدیک شد، از دور که آن را می دیدم اندازۀ یک قند بود ولی نزدیک که شد اندازۀ از آرنج تا نوک انگشتانم می شد و رنگ آبی بیحالی داشت که باعث شده بود فکر کنم تجمع متراکمی از ستارگان در آسمان است که به شکل ماهی نمود کرده اند.
ماهی در مورد مرگ چیزی به من گفت که به یادم نماند ولی چیزی که گفت شبیه این بود : تو مُرده ای.
برای من گویا چندان اهمیت نداشت که مرده ام و یا زنده ام، انگار خودم از اینکه مرده ام با خبر بودم. گفت : از دریچه بیرون بپر و برو !
گفتم : باشد.
رفتم عقب و دورخیز کردم ولی تا به دم دریچه رسیدم ترسیدم و متوقف شدم و کمی عقب رفتم، در آنجا متوجه لباس خودم شدم، دیدم لباس سفید مراقبه ام را به تن دارم. ماهی گفت : بپر، نترس!
گفتم : هر کاری می کنم نمی توانم، نمی شود، می ترسم...
ماهی به من خلسه ای داد، خلسه ام شبیه همان جنس خلسه ای بود که در برونفکنی به من دست می داد. من خشک و بی حرکت شدم و همانطور چهارچنگولی از دریچه بیرون افتادم و در خلاء، بین ستارگان معلق شدم. در حال جذب شدن به سمت زمین بودم ولی به آهستگی. زمین از دور یک کرۀ آبی رنگ و زیبا نبود، هاله ای قرمز نارنجی او را فرا گرفته بود انگار از پشت فیلتر قرمز رنگی به آن نگاه می کردم، باید بگویم حس شگفت انگیزی داشتم.
به زمین نزدیک و نزدیکتر می شدم ولی رسیدن به جو زمین و فرودم را ندیدم، فقط دیدم که وسط جایی یا خانه ای خیلی بزرگ روی کفپوشهای سنگی دراز کشیده ام و بقیۀ داستان اول که فراموشش کردم دوباره از آنجا ادامه پیدا کرد که یادم آنهم یادم نماند.  
کلاغ گفت : « لباس سفید مراقبه ات نشانه ای بوده تا یادآوری کند این قسمت خوابت معنویست و لباست در اینجا معنای دیگری جز این نداشته اما اگر آنجا حرفی در مورد لباست یا خرقۀ طریقتت زده می شد یا اینکه به تو کلاهی بدهند و یا بگویند که لباست کثیف شده بده برایت بشوئیم و ... آن وقت اشاره اش به مقام و رتبۀ معنوی بوده.
ماهی نماد ماه اسفند است و باید در سمبل شناسی مطالعه کنی و ببینی نشانه های دیگرش چیست.
در برونفکنی اگر زمین را از دور ببینی دقیقاً همانطوریست که دیدی. هاله ای قرمز نارنجی می بینی که بعضی قسمتها قرمزی آن بیشتر است که به دلیل برخورد نور خورشید به جو است که در برونفکنی به این شکل دیده می شود. ولی فکر نکنم ربطی به مرگ داشته باشد، یا باید مفهومش را از استادت بپرسی و یا باید منتظر نشانه ای دیگر هم باشی.»


No comments:

Post a Comment