April 04, 2020

مراقبۀ ماندالای اول – شب دهم


شنبه 91.08.27
صبح امروز هم به نفس عمیق گذراندم هر چند با داشتن پولیپ بینی نمی توانم مدت زیادی را به این کار بگذرانم چون سریعاً منجر به خشکی بینی و احساس خفگی در حین نفس عمیق می شود طوری که احساس می کنم نمی توانم متناسب با دمی که می کشم هوا وارد ریه هایم بکنم. ولی به شکل که بود به اندازۀ سه دور از دانه های گردنبند 49 دانه ای ازسنگهایم همراه با ذکر نفس عمیق کشیدم.
وسط دور آخر بودم که صدای زنانه و متفاوتی گفت : « بنمای رخ که دیدن درون یکی شود !»
بعد از آن از فشار خستگی روی زمین دراز کشیدم. لرزش کمی سراسر بدنم را گرفته بود و چشمهایم بسته بود. احساس کردم که دوربینم با سرعت در حال حرکت در یک تونل است و در طول مسیری که با سرعت از آن می گذشتم یک شبه سیاه رنگ با هیبت انسانی را رد کردم و مستقیم به دیواره ای سنگی برخورد کردم. در زاویه دید من چندین نما و تصویر از نقش برجسته های قبایل مایا و یا قبایل سرخپوست در مکزیک، حک شده روی یک دیوار سنگی دیدم که جزئیات آن در خاطرم نماند چون مدت بسیار کوتاهی جلوی چشمم نمایان و سپس محو شدند. تنها چیزی که در یادم ماند سبک پیکر تراشی و نقاشی بود که شبیه آثاربه جا مانده از سرخپوستان ناحیه جنوب مکزیک بود.

No comments:

Post a Comment