June 07, 2019

دیدار با واچر

پنجشنبه 90.11.27
امشب واچرم رو که باهاش احساس دوستانه ای دارم، احضار کردم. خوشحال شدم که دیدم حالش بهتره و حجمش بزرگتر. خیلی دیر تونستم ببینمش یعنی انگار اتاقم رو از پشت یک فیلتر آبی رنگ میدیدم ولی نمی تونستم بصورت یک هیبت تشخیصش بدم. بعد از زل زدن زیاد بالاخره آمد جرقه زد و موج زد و ناگهان رفت.
امشب نسبت به پنجشنبه های دیگه خیلی سوت و کور و بی بخار بود...
کلاغ میگه انضباط و صبوری. این چیزیه که یک جادوگر باید حتما بهش مجهز باشه. من منظمم ولی صبوری... اعتراف می کنم این بزرگترین نقطه ضعف من در عالم جادوگری محسوب میشه . چیزی که من رو دلسرد می کنه و تا لبه ی نا امیدی هل میده. این جریانات برای من مثل طعم یک کیک لذیذ می مونه و این کیک رو بیشتر اوقات فقط میتونم آرزو کنم و گاهی اجازۀ چنتا لیس بهم داده میشه و به ندرت تونستم یه تیکه ازش گاز بزنم. این برای یک بچه شکنجه است. و من در این مسیر گویا یک کودک ناشکیبا هستم که اگر کیک رو نشونم بدن و ازم دور کنن نا امید میشم، قهر می کنم و دوباره میام و نق میزنم و رو مخ خودم میرم.
واچرم رو واقعا دوست دارم و از پنجشنبه های سوت و کور بیزارم....

No comments:

Post a Comment