June 10, 2019

مراقبۀ عالم اثیری - جلسۀ 4

پنجشنبه 91.01.24
مراقبۀ عالم اثیری نتیجه ای مثل شبهای پیش داشت و باز رویای شبانه ام رو تحت تاثیر قرار داد.
خوابی دیدم که بیشتر حالت آموزشی داشت، مثل دو فیلم مشابه که دو نتیجۀ متفاوت داره و انگار می خواد من با مقایسۀ اونها بهترین حالت رو انتخاب کنم :
یک زن ظریف و تا حدی زیبا با لباسهای خوشرنگ قرمز و ارغوانی، آرایش کرده و با تیپ مد روز جلوی من سبز شد. بنظرم هم سن خودم بود. شب بود و من در محلی راه می رفتم که کمی احساس عدم امنیت می کردم. اون زن با لحنی گستاخانه و دستوری از من خواست که به سمتش برم ولی من توجهی نکردم. در طول مسیر، در راه و یا در اتوبوس مدام جلوی راهم رو می گرفت و با همون لحن از من می خواست تا به حرفی که می خواد به من بزنه توجه کنم. ولی من در حالیکه ازش می ترسیدم، وانمود می کردم که نمی ترسم و توجهی هم نمی کنم. در مسیر خطراتی سر راه من پیش می آمد و اون زن که من رو تعقیب می کرد کارهایی انجام می داد که می شد فهمید نیتش دوستانه است.
در قسمت دوم باز همون اتفاقها تکرار شد و باز همون زن به همون شکل از من می خواد که به سمتش برم و به حرفهاش توجه کنم... ولی من اینبار به شکل خودش و گستاخانه جلو رفتم و گفتم : هان ؟! چیه !؟
کم کم اون روی خوش به من نشون داد و به من فهموند که دلیلی برای ترسیدن وجود نداره. 
اون زن وارد زندگیم شد و با من رفتاری مهربانانه داشت و حتا از بهترین دوستانم شد. به محض اینکه از خواب بیدار شدم بعد از کمی فکر کردم این همون گیاه تاتوره است ...
ولی وقتی با کلاغ در میون گذاشتم گفت : « تو با یکی از کالبدهات دوست می شی و باهاش ارتباط برقرار می کنی.»
البته من نظر خودم رو هنوز بهش نگفتم.

No comments:

Post a Comment