December 09, 2016

مرخصی از مراقبۀ جاذبه - روز 4

پنجشنبه 1390.11.20
امشب موجودم رو با عود دعوت کردم. (M) بصورت هاله ظاهر شد و من باهاش صحبت کردم. صدای پچ پچی می شنیدم، یک همهمۀ نامفهوم. ازش برای چندمین بار خواستم چاکرای گوشم رو باز کنه تا دست کم بفهمم چی میگه و اینکه تا صبح هم با من بمونه؛ بعد از دقایقی خوابیدم. در بین اون همهمه و پچ پچها ناگهان صدایی که مربوط به کسی بود شنیدم، بلند و واضح ولی واژه نبود، فقط صدا یا صوتی بود که انگار از بُعد دیگری به گوش من راه پیدا کرده بود و بلافاصله هم قطع شد.
نمی دونم... شاید هم صدای اون بود... 

No comments:

Post a Comment