December 01, 2016

مراقبۀ جاذبه - روز 24

چهارشنبه 1390.10.14
امشب همۀ مراقبه ها رو انجام دادم ولی واقعأ هیچ نتیجه ای نداشت. دریغ از یک لرزش یا ارتعاش، چه در ذکر و چه در مراقبۀ جاذبه. انگار تعطیلات رسمیاعلام شده باشه ... انگار نه انگار تا حالا پیشرفتی هم بوده ...
کلاغ گفت : « نمی دونم دلیل این حالتت چیه، من دیشب برونفکنی کردم و بهت سر زدم. انرژیهات رو دیدم. انگار انرژیهات یخ زده و دیگه جوشش و تحرکی توش نیست. انگار یه عکس ازش گرفته شده و همونجوری باقی مونده. هیچ جوش و خروشی درش نیست و نمی دونم چرا، شاید از اون روز که تو اون مجادله عصبانی شدی اینطور شدی و شاید هم از اون شبی که موجود سترن سراغت آمد ! شاید اون حجم ترس سبب توقف انرژیهات شده، تنها چاره اش اینه که اینقدر اینکار رو انجام بدی تا به نتیجه برسه. فردا شب واچرت رو صدا کن تا بهت کمک کنه.»

پ.ن : البته نمی خوام وارد این موضوع بشم که خود مراقبه باید منظور اصلی باشه بدون در نظر گرفتن اینکه نتیجه چه خواهد شد ولی خداییش از یه حدی که بگذره احساس اُسکل شدن به من دست میده. منم آدم عجولی هستم و رسیدن به این حالت شکیل بعد 35 سال، زمان می بره. اما درستش همینه که باید با خود مراقبه حال کرد و اصلأ دنبال نتیجه نبود، وقتی با شوق وو لذت مراقبه می کنی و دنبال داستانی نیستی خیلی چیزها اتفاق می افته و اون شیرین تره. اینو الان که 5 سال ازین تاریخ گذشته و در حال بازنویسی دفترم هستم بهش رسیدم البته هنوز هم اونطور که اساتید منظورشونه نیستم ولی نسبت به قبل آدم دیگه ای شدم و صبرم بیشتر شده.

No comments:

Post a Comment