December 09, 2016

مرخصی از مراقبۀ جاذبه - روز 1

دوشنبه 1390.11.17
خوابی دیدم ولی تاریخ دقیقش رو یادم نمیاد : رفتم به یک pet shop که یک بچه گربه بخرم، بچه گربه رو به من دادند و من اون رو داخل یک مجلۀ لوله شده گذاشتم تا سرما اذیتش نکنه، بعد که بیرون آمدم لولۀ مجله رو باز کردم، یه بچه گربۀ زرد و کِرِم رنگ خوشگل و بامزه اون تو بود ولی چشم راستش رو انگار از جاش بیرون آورده باشن خالی بود و چشم چپش هم فروغی نداشت و مات بود، من ناراحت شدم و برگشتم به فروشگاه و گفتم بچه گربه ای که دادید کوره، من یک سالمش رو می خوام. فروشنده هم که انگار متوجه این موضوع نشده بود رفت تا یه سالمش رو بیاره.
وقتی از خواب بیدار شدم هنوز تو حال و هوای خوابم بودم و مدام خودم رو ملامت می کردم که چرا اون گربۀ بیچاره رو پس دادم و باید بود اون رو هم نگهداری می کردم حتا اگر یه سالم هم باهاش می خریدم و ...
کلاغ دربارۀ رویایی که دیدم با درخت کهنسال صحبت کرد و گفت : « استادم گفت این رویا مرتبط با تناسخهای پیشینت هست ولی چیزی اضافه بر این نگفت چون اونهم بیشتر از این نمی دونست! »

No comments:

Post a Comment