February 19, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای اول - مولادهارا چاکرا - روز 7

دوشنبه 1390.07.11
مراقبۀ روز
ساعت : 12:50
  1. در حین مراقبه صوت چاکرا، یک اسم روی یک فاکتور دیدم به نام ( مهندس امید رحداد/ حداد ) 
  2. چهرۀ یک دختر نوجوان با چشمهای درشت سیاه که شال روی سرش رو مرتب می کرد وبه من نگاه می کرد.
  3. یک پسر بچۀ حدودن 11 یا 12 سال وارد شد. بنظرم صدای کلاغ بود که با تحسین می گفت: قرار بود اینجا با کالبدت روبرو بشی. ظاهرن پشت سر اون هم چند نفر دیگه بودند که آمده بودند تا من ببینمشون. یک دختر بچۀ سه ساله با آرایش موی خرگوشی پشت به من و نزدیک صورتم نشسته بود و به پسر 12 ساله نگاه می کرد در حالیکه خودش ضد نور شده بود.
  4. صورت یک بچۀ یک یا دو ساله با چشمهای درشت مشکی هم در یک لحظه آمد و رفت.
از لحاظ فیزیکی تمام بدنم یخ زده بود، بخصوص پاهام. و حتا یک بار احساس کردم از مچ پا تا بالا یخ زدم.

مراقبۀ شب
ساعت 00:30
با سر درد زیاد رفتم توی تخت و مراقبه رو منتقل کردم اونجا. 20 یا 30 دقیقه از مراقبه داشت می گذشت و من تصاویر و حرفهایی رو می شنیدم و می دیدم که چون تنوعشون زیاد بود سعی می کردم به خاطر بسپارم که یکهو پدرم بدون ملاحظه در رو باز کرد و حتا چراغ رو روشن کرد ( کاری که اگه من باهاش می کردم درجا سکته می کرد ) و شروع به سوال پرسیدن در مورد چراغ فریزر کرد و بعد هم در رو چنان بست که کل ساختمون بیدار شدند.
خیــــــــــــلی عصبانی شدم. طوری که قادر بودم یک بوفالوی نر بالغ رو با دست خالی بکُشم. گرمای زیاد و انقباض یا یک حس عجیبی سر معده ام ایجاد شد و بعد توی تمام شکمم پخش شد. فقط وقتی که با سرو صدای پدرم پریدم قلبم داشت از جا کنده می شد. این فقط 2% ماجرا بود. 98% خشم و عصبانیت و نفرت بودم. شروع کردم به نفس عمیق کشیدن و یادم نیست چه ترفندی زدم که یک ربع تا 20 دقیقه بعد کاملن آروم شدم و دیگه عصبانی، خشمگین و متنفر نبودم.
مراقبه رو ادامه دادم ولی تمام شهودم یادم رفت و بعد از اون هم دیگه هیچ شهودی نداشتم.

کلاغ با شنیدن این ماجرا خیلی خوشحال شد و گفت : « خوشحال که تونستی در عرض 15 دقیقه خودت رو آروم کنی. مینویی که اگر عصبانی می شد تا 2 روز همچنان عصبانی بود حالا تونسته در 20 دقیقه خودش رو آروم کنه. این خیلی ارزشمنده. من اگر اونجا بودم از پدرت تشکر می کردم چون باعث شد تو چنین تجربه ای داشته باشی. به پدرت اینطور نگاه نکن که از روی بی ملاحظگی اینکار رو انجام داد بلکه به این قضیه اینطور نگاه کن که مأموریت داشته و قرار بوده با اون حرکت به تو آموزشی بده و تو بتونی خشمت رو اینطور محک بزنی و آرامش کنی. اون از طرف طبیعت مأمور بوده »
بهش گفتم : « البته من فردا بهش کلی توپیدم و کلی دادو بیداد کردم، ولی قلابی، اصلن عصبانی نبودم، داشتم ادای عصبانیها رو در میاوردم، فقط چون حوس نکنه یک بار دیگه اینکارو انجام بده.»
گفت : « ولی اگر من ببینمش بهش سفارش می کنم که اینکارو بارها و بارها انجام بده. چون تو به نوعی با ترس خودت روبرو شدی، و این یکی از روشهای روبرویی با ترسهای درونیه. ضمنن چون الان در دوران قاعدگی هستی و در این دوران خانمها از نظر معنوی قدرتمند هستند، مراقبۀ سکوت رو جایگزین مراقبۀ صوت چاکرا کن »

پ.ن : برخلاف مذاهب مختلف که دوران قاعدگی زن رو دوران نجاست می دانند و اونها رو از فرایض دینی منع می کنند. زنان در این دوره به دلیل پاکسازی دوره ای جسمی در بهترین حالت گیرندگی و قدرتهای معنوی قرار دارند. بطوریکه زنان مراقبه گر در این دوره حسهای قویتری نسبت به قبل داشته و حتا سکوت و خلسه های خوشایندتری نسبت به حالت عادی یک زن یا مرد مراقبه گر در حالت عادی رو تجربه می کنند. بنابراین یاتومنتهای زن در این دوره تمرینات خاص و مراقبه های متفاوتی رو شروع می کنند تا از این انرژی بیشتر و بهتر استفاده کنند.

No comments:

Post a Comment