February 17, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای اول - مولادهارا چاکرا - روز 2

چهارشنبه 1390.07.06
مراقبۀ روز
ساعت : 16:15
در حین شنیدن صدا و مراقبه دیدم رفتم پیش یکی از دوستانم به نام شیرین. شیرین سیاه پوشیده و غمگین به نظر می رسید. بغلش کردم و بوسیدمش و در گوشش گفتم : چی شده که سیاه پوشیدی ؟! همینجا شهود تموم شد و جوابی نگرفتم.

کلاغ گفت : « پس ممکنه شهودهای دردناک هم به تو رجوع کنن. یادت باشه تا وقتی بلد نشدی در این شرایط چه کار کنی، دربارۀ شهودت با خود شخص صحبت نکنی. زنگ بزن به شیرین و فقط حالش رو بپرس »
با شیرین تماس گرفتم، گویا کاسکوی محبوبشون « فیبی » خرداد ماه مُرده بود و اهل خونه رو کلی غمزده کرده بود ولی من خبر نداشتم. من فقط شنیده بودم فیبی مریضه .

مراقبۀ شب
ساعت : 23:20
هیچ شهودی نداشتم و یک احمق هم مدام به گوشیم زنگ می زد و ادعا می کرد که اتفاقی شمارۀ منو گرفته ولی ول نمی کرد ( شما یادتون باشه که گوشیهاتونو خاموش یا سایلنت کنید چون واقعن این جور اتفاقات تو این لحظات آزار دهنده اس) پیامگیر مامانمم هی صدا در میاورد و مامانمم نمی کرد که لااقل خاموشش کنه .
پاهام طبق معمول صبح پرش داشتن و لگد زدن. ولی بعد اتمام صوت، در گوش چپم صدایی مثل جیرجیر نامنظم ولی کاملن واضح شنیدم که برام جدید و جالب بود در بک گراند اون صدای چاکرای 1 در گوشم هنوز ادامه داشت. 

No comments:

Post a Comment