February 19, 2015

مراقبه سکوت به دلیل شرایط جسمی - 1

چهارشنبه 1390.07.13
ساعت : 00:5
سمت راست بدنم حین مراقبه یخ زده بود و سرمای زیادی در این ناحیه احساس می کردم. ( بعدها فهمیدم هوای خنک به دلیل حضور دستیاران غیر ارگانیک و یا ارواح اساتیدم و یا کالبد حامی که برای سر زدن آمده ایجاد می شه همینطور حضور یک روح و یا یک غیر ارگانیک بیگانه هم چین تغییر دمایی رو در یک قسمت از خونه یا حتا بدن شما ایجاد می کنه ).
وقتی چشمهامو بسته بودم یک ستارۀ روشن گوشۀ پایین چشم چپم ظاهر شد. توی گوش چپم هم صدای یکنواختی بود مثل آخرین ارتعاشات یک ناقوس به صدا در آمده، یا صدای هوا یا ... یک صدای دیگه ای هم می شنیدم، چیزی مثل حرکت کسی با لباس بلند روی فرش، البته بسیار آهسته و یکنواخت که گاهی قطع و وصل می شد.
یک شهود هم داشتم. البته تعدادی لکه های روشن بودند که پشت هم ردیف شده بودند ولی بعد اون لکه های روشن به یک سری خانمهای سفید پوش تبدیل شدند که دستهای هم رو گرفته بودند و پشت به یک دیوار از شمشادهای سبز تیره و بلند ایستاده بودند. انتهای این دیوارۀ شمشادی به یک عمارت می رسید که زیاد مشخص نبود. 
لباسهای اون خانمها مثل زنان قدیم انگلیسی، کمر کرستی و دامن پفی بلند بود و به نظر می رسید جنس لباسهاشون ابریشم، تافته و نخ و در مدلهای مختلف بود. برای همین احساس کردم که زنانی از طبقات مختلف اجتماعی در این عمارت زندگی می کنند. ولی نکته اینجا بود که هیچکدام از این خانمها سر نداشتند.

کلاغ گفت : « رنگ سفید، دروازۀ ورود به عالم اثیری هست. و این علامت باز شدن آجنا چاکراهه ( چاکرای 6 و چشم سوم ). اینها عروسهای نور هستند، برای رسیدن به عالم اثیری باید از این مرحله عبور کنی. ( راستش درست نفهمیدم منظورش چی بود!)

No comments:

Post a Comment