November 19, 2020

برونفکنی - چهاردهم

 

یکشنبه 93.01.17

عصر به قصد برونفکنی دراز کشیدم، باز هم بی هیچ مقدمه و علامتی پیچ خوردم و از بدنم بیرون آمده و کنار تختم ایستادم. به تختم نگاه کردم ببینم بالاخره می توانم بدن واقعی خودم را آنجا ببینم!! ولی جالب اینجا بود که نه تنها خودم روی تخت نبودم بلکه آن دختر جانشین هم نبود. هیچکس در تختم نبود !! و تازه رنگ ملحفه و بالشم با آنچه بود متفاوت بود.

دوباره به جسمم کشیده شدم و مجدداً تاب خوردم و جدا شدم. وقتی آمدم از جایم بلند شوم دیدم بیش از حد سنگینم و آنهم بخاطر این بود که با جسمم داشتم بلند می شدم. دوباره دراز کشیدم ... تلاشم به تاب خوردن و جدا شدن می انجامید ولی وقتی به سرم می رسید گیر می کرد و جدا شدنم کامل نمی شد. امروز تنها چیزی که نصیبم شد این بود که دست کم از دست آن دختر دیوانه خلاص شده بودم و احساس می کنم بار قبل آخرین دیدار ما بود ولی پس جسمم کجاست؟!  

No comments:

Post a Comment