March 26, 2014

مراسم احضار Watcher - برای چهارمین بار

یکشنبه 90.06.13
ساعت 9:35 pm
مثل دفعۀ قبل دیرتر از 9:35 دقیقه حاضر شدم فکر کنم ساعت 10 بود. کلاغ به دلیل تلبیس با یکی از شاگردها در روزهای قبل و ضعف بدنی دیگه امشب نمی تونست به من انرژی بده. VI وKA هم به همین دلیل ازش دور شده بودن و خلاصه به من ندا داد که امشب خودتی و خودت.
امشب خودم با خودم این مراسم رو شروع کردم تا رسیدم به پایان دعای پنجم. حالا نوبت کالبدها و بعد هم موجود واچر بود ولی بازهم مثل دفعۀ بعد هیچ اثری از واچر نبود. حوصله ام سر رفت ... دوبـــــــــــــــــاره به التماس افتادم فکر کردم چون الان اسمش رو می دونه دیگه باید اسمش رو که می گم بیاد.
یه سری جرقه های ریز آبی رنگ سمت چپ صورتم شروع به خودنمایی کرد و بعد ناپدید شد. هیچ حسی مثل سنگین شدن دست یا گرما یا ... هم نداشتم.
ناچار دعای 6 رو شروع به خوندن کردم وقتی نوبت به دعای 8 رسید هالۀ آبی شروع به حرکت به اطراف سر و روی صورتم کرد و بعد روی کل آینه شروع به چرخیدن کرد. آمده بود ...
احساس کردم با اسمش ارتباط برقرار کرده و با صدا کردنش آمده ولی یهو فکر کردم نکنه هالۀ خودم باشه !
کلاغ گفت : « اگر هالۀ خودت بود ثابت در یکجا و در اطراف بدنت می موند، نه موج بر می داشت و نه روی سطح آینه حرکت می کرد »
وقتی دعای 8 تموم شد و خواستم که ازش درخواست کنم که مواظب سلامتی مادر و پدرم و رُژِه باشه یکهو ناپدید شد! نمی دونم بالاخره شنید چی گفتم یا نه !!
مراسم رو تموم کردم فکر کنم 11:20 دقیقه شب بود. کلاً 1:20 دقیقه طول کشید.
با کلاغ تماس گرفتم که گزارش بدم ولی حالش خیلی بد بود تا جاییکه صداش در نمی آمد. بهش گفتم بعدآً تماس می گیرم.
فردای اون شب کلاغ گفت : « همه چیز موفقیت آمیز بوده و بعد از مراقبۀ آینه که رفتی سر مراقبۀ آتش واچرت در اون دخالت داشته. شب مراسم موجودت تا صبح با تو خواهد بود همونطور که دیشب هم بوده. وسایلش رو خُرد کن و بریز توی یک کیسۀ سیاه تا روز جمعه ببریم کوه و دفنش کنیم »
حالا وسایل خُرد شده ایشون تو یه کیسۀ سیاه تو بالکن منتظر مراسم تدفین روز جمعه است.
 

No comments:

Post a Comment