March 21, 2014

مراسم احضار Watcher - برای اولبن بار

پنجشنبه 90.05.27
نتیجۀ اون چهارده شب مراقبۀ آینه باید در یک همچین مراسمی گرفته بشه. این مراسم رو برای احضار کارگزار ژوپیترم انجام میدم بنابراین باید در روز ژوپیتر (پنجشنبه) و در ساعت ژوپیتر باشه که از بین سه ساعتی که در روز مختص ژوپیتر هست من تاریکترین و ساکت ترین زمان رو انتخاب کردم (min 3:30) بامداد.
چون از نظر آسترولوژی برج حاکم بر طالع من برج 9 هست و این ماه مربوط به سیارۀ ژوپیتره، پس احضار کارگزار ژوپیترم برام مهمتره.
دستبند کوارتز صورتی رو شارژ کردم ( با آب و تاید شستم و گذاشتم تو آفتاب تا زمانی که سنگ گرم و خشک بشه ) و از شب قبل دستم کردم، عود ویستریا رو با دردسر درست کردم ( کلاغ از قبل گلهای خشک گلیسیرین رو با صمغ عربی به من داده بود ) و وسایل مورد نیاز رو از شب قبل در اتاق احضار گذاشتم ( زیر انداز و فندک) وسایل اصلی مثل شمعدانهای فیروزه ای و شمعهای قرمز و عود ویستریا و عود زعفران و آینه ای در ابعاد 20 در 30 که سرش هلالی شده باشه باید در همون ساعت مراسم می بردم داخل چون اینها در پایان مراسم باید خُرد شده و در جایی که دور از دسترس انسان باشه دفن بشه.
هشت دعای این مراسم رو حفظ کردم چون نباید از رو خوند و تشریفات و نحوۀ عملکرد رو طبق اونچه حامیم برای من گفته بود یا ایمیل کرده بود تو حافظه ام جا دادم تا لحظۀ مراسم برسه.
استرس داشتم از این نگران بودم که مرحله ای رو جا بندازم و یا دعاها و ذکرها یادم بره و ...
ولی هرطور بود با دستپاچگی شروع کردم.
عود دست ساز ویستریا بعد از کمی سوختن خاموش شد ... بد بیاری! عود رو طبق دستورالعمل ساخته بودم و نمیدونم چرا جواب نمی داد و تا آخر نمی سوخت!!
از سوختن عود دل سرد شدم، به ناچار ولش کردم.این باعث شد استرسم بالاتر بره؛ این اولین احضار من بود و هم برام عجیب بود و هم کمی ترس داشتم.
کلاغ به من گفته بود : « بعد از خواندن دعاها کالبدهایی رو در آینه می بینی، اونها موجوداتی هستند که برای تو ایجاد وحشت می کنن، نباید بترسی و مراسم رو رها کنی وقتی این اتفاق میفته بدون که داری کارت رو درست انجام میدی. بعد علائمی از حضور واچِرت رو در پشت سرت احساس می کنی. سوت کشیدن گوش، جریان هوا و ... و سمت چپ بدنت حرارت یا مورمور شدنی رو احساس می کنه و یا ممکنه احساس کنی کسی دستش رو روی شانۀ چپت گذاشته بعد تصویرشو در آینه می بینی، نباید برگردی و به پشت سرت نگاه کنی چون موجود آینه به تواقتدار دیدن رو یاد داده و اگه اینکارو بکنی پدرتو در میاره، پس تحت هیــــــــــــــــچ شرایطی پشت سرتو نگاه نمی کنی و جایی که می ترسی ول نمی کنی بری، اینو بدون که هیچ عامل ترسناکی وجود نداره ، واچرت رو فرشته بزرگی میاره و چیزی برای احساس خطر وجود نداره.»
البته من آدم بزدلی نیستم و اینجور مواقع کنجکاو هم میشم ولی حامی باید می گفت همۀ نکات رو باید می گفت حتا اگر اتفاق نیفته ( البته به نظر خودش ).
خلاصه ... همۀ نکات رو رعایت کردم. جایی که باید بود کالبد های ترسناک ظاهر بشن به اون شکل ظاهر نشدن. فقط کمی بدقیافه بودن. مردهایی که بعضیهاشون لبهایی مثل آفریقایی ها داشتن ولی هرچی منتظر اون اصل کاری شدم نیومد. فکر کنم یک ساعت منتظر موندم. دست آخر یه سوت یواش تو گوش چپم پیچید ولی من باز هم کسی رو در آینه ندیدم. بعد از کمی احساس کردم دست چپم سنگین شده و پشت گردن و شانۀ چپم خیلی گرم شد. ولی باز هم چیزی در آینه دیده نشد.
به ناچار و نا امید ذکر 6 و 7 و 8 ( اذکاری که مربوط به ختم مراسم هست ) رو خوندم و کار رو تموم کردم و اومدم بیرون و درب اتاق رو قفل کردم.
به گفتۀ دستیار کلاغ که ما اون رو از این به بعد VI صدا می کنیم واچر حاضر شده بود ولی چون عود ویستریا درست نسوخته بود نتونسته بود خودشو نشون بده.
کلاغ گفت : « فردا تست کن ببین اگه اسمی رو که انتخاب کردی صدا بزنی میاد یا نه »
طبق معمول دوستمون VI هم اینجا حاضر شد تا ببینه طرف حاضر میشه یا نه و اگر حاضر شد ازش بپرسه مال سیارۀ ژوپیتر هست یا از جای دیگه.
من عود زعفران رو روشن کردم و اسمشو صدا کردم ولی نه اومد و نه محلی گذاشت.
کلاغ گفت : « هفتۀ بعد دوباره این مراسم رو انجام بده، این بار در ساعت خورشید و در روز یکشنبه.»  

No comments:

Post a Comment