March 26, 2014

رویای روز یکشنبه

یکشنبه 90.05.30
ساعت 3:30 am
جوشانده رو خوردم و خوابیدم. رویایی دیدم که در اون کلاغ بود و
 بعضی از برادران طریقتی هم حضور داشتن. من برای یک تجربه معنوی باید یک گیاه مخصوص رو می خوردم که یادم نیست چه گیاهی بود. بعد از خوردن نشانه هایی به من داده می شد مثل احساس حضور در جایی مثل یک سیارۀ دیگه. دیدم که آبهای اونجا کم کم تبدیل به گیاه شدن و گیاهان تبدیل به خاک و خاک دوباره به آب تبدیل شد و من بعد از دیدن اینها دوباره به دنیای عادی برگشتم تا تجربه ام رو داشته باشم.
لباسی پوشیده بودم بین لباس سامورایی و کاراته به رنگ سفید که فکر کنم کمربندی هم داشت و یه چوب هم در دستم بود  و باید با کسی مبارزه می کردم بدون اینکه فنون مبارزه رو بلد باشم. باید بود کاملاً از روی غریزه حرکات طرف مقابل رو حدس می زدم و پاسخ می دادم.
از خواب بیدار شدم تا رویای خودمو بنویسم ولی در حالت خواب و بیدار بدون اینکه تصویری ببینم چیزهایی رو می شنیدم که همزمان اونها رو می نوشتم، گفته شد : 
  1. یک شب تو تجربه ای داری، یک شب من با شراب سفید.
  2. مبارزه در شب اتفاق میفته باید هر طور شده در این مبارزه چوب رو از حریف بگیرم.
  3. صدا گفت : خطهای افقی بر عمودی ارجحند و تو می دونی ( برداشت من : عرض زندگی بر طول آن ارجح است.)
  4. ماهی عظیم، VS ( اینجا نامی برده شد که اونموقع کاملاً بی معنی و ناشناس بود ولی الان میدونم کیه ومطمئن نیستم دوست داشته باشه اسم کاملش رو اینجا بگم بنابراین به اختصار می گم ) ، بندر earth. [ این اسمهارو جداگانه و به ترتیب شنیدم و معنی هیچکدوم رو نفهمیدم.]
  5. صدای خودم بود که می گفت : تو رو به درک واصل می کنم ( نمی دونم به کی می گفتم ) بعد موسیقی ملایم و آرام و خاصی شنیده شد که با پیانو زده میشد.
  6. خودآگاه من با لباس سیاه داشت به دونفر می گفت : من اطلاعاتی نمی تونم به شما بدم. 
  7. من یک شمن هستم.
  8. VS آمده تا مبارزۀ منو ببینه، شاید نصفه نگذارم.
  9. اینو بخور ( منظور یک معجون بود )، روز سه شنبه ... ( و جمله تموم نشد متوجه نشدم جریان روز سه شنبه چیه، کدوم سه شنبه و کی و چه ساعتی و ...)

No comments:

Post a Comment