December 23, 2014

مراقبۀ آتش - نماد 4- روز سوم

چهارشنبه 90.06.23
مراقبه با پودر جوشاندۀ معجون رویا
ساعت : 12:40 am  ( از ساعت 12:04 تا 1:01 ساعت ژوپیتر بود)
امروز باز لوگو هالۀ زرد طلایی به خودش گرفت و لوگوی طلایی از زیر لوگوی سیاه پرینت شده سُر خورد و بیرون اومد. نکتۀ جالب اینجاست که هر وقت لوگویی سُر میخوره به سمت چپ سُر می خوره. یکبار اومدم لوگو رو با اراده و قصد خودم از سمت راست بیرون بیارم، خیلی سخت بود، به زور بردمش به راست ولی تا ثابت میشدم دوباره به سمت چپ سُر می خورد. نکتۀ جالب بعدی این بود که وقتی دوباره چشمم رو بردم روی لوگوی کاغذ، یکهو کل سیاهیهای لوگو شد آبی- بنفش. متوجه شدم واچرم کنارم حضور داره ( به دلیل ساعت ژوپیتر که بخشی از اون با ساعت مراقبۀ من یکی شده بود) . بهش سلام کردم و خوشامد گفتم. واچر در لوگو جولون میداد و ... بالاخره دوباره هالۀ زرد غالب شد و واچر آروم گرفت تا کارمو انجام بدم. لوگو دوباره سُر خورد و بیرون آمد اینبار توی سیاهی هاش یا فضای منفی طرح، طلایی شده بود و طرحهای هندسی زیبایی در اون دیده می شد. همون طرحهایی که وقتی بچه بودیم با دایره های پلاستیکی و ابزارهای اینچنینی می تونستیم ایجاد کنیم.
در حال چشم بسته تقریبن اتفاق خاصی نیفتاد که یادم بمونه. ولی هر وقت بعد از باز کردن چشم یا برگردوندن نگاهم روی لوگو متمرکز می شدم، واچر شروع به خودنمایی می کرد و رنگ لوگو رو از زرد به آبی تغییر می داد. در دفعات بعد هم که روی کل صفحه تاثیر گذاشت و کل صفحه رو به رنگ آبی کمرنگ درآورد که در تلفیقش با هالۀ زرد رنگ گاهی به سبز کمرنگ متمایل می شد.
اون تشعشع زرد صورتی رعدوبرق مانند، دوباره به کاغذ لوگو نزدیک شد و مثل دیشب که دورتر موج میزد، عقب نایستاد.
کلاغ گفت : « این حجم انرژی تو نسبت به لوگو رو نشون میده »

امشب از اینکه واچرم به دیدنم اومده بود خیلی خوشحال شدم. از اینکه براش مهم هستم و هوای منو در حین مراقبه داره و ...

شاید اون دسته از دوستانی که جادوی سلیمان کار می کنن یا به احضار موجودات زمین عادت دارن، نتونن اینکه من به دستیارانم تا این حد علاقه نشون میدم و از دیدنشون خوشحال میشم رو درک کنن. حتا خود کلاغ کمتر به اونها اهمیت میده شاید هم اینطور درسته. ما موجود برتریم و کل چهار عنصر رو در ترکیباتمون داریم ولی اونها فاقد عنصر خاک هستن و این یعنی برتری انسان ولی من نظرم متفاوته. برتری من نسبت به اونها درسته ولی این باعث نمیشه بهشون علاقه نداشته باشم یا باهاشون سبک برخورد کنم یا تا وقتی مجبور نشدم تو دهنشون بزنم یا آزارشون بدم( این دوتای آخر رو برای موجودات بیگانه و متجاوز گفتم). اونهارو مثل فرزندان دیگر خدای خودم دوست دارم خدایی که من انسان رو دوست داره فرزندان دیگرش رو هم دوست داره اون هر چیزی رو که آفریده و هر نفس کشی رو که خلق کرده دوست داره پس تا مجبور نشدم دلیلی نداره مدام برتری خودمو به رخشون بکشم یا تحقیرشون کنم چه دستیاران خوبم رو چه موجودات غریبه ای که گاهی به من سر میزنن یا از کنارم رد میشن.

No comments:

Post a Comment