December 23, 2014

مراقبۀ آتش - نماد 4- روز اول

دوشنبه 90.06.21
مراقبه با پودر جوشاندۀ معجون رویا
ساعت :   am 2:05  
لوگوی چهارم احساسی عمیق همراه با پلان بندی برام ایجاد کرد. احساس می کردم دوایر وسط لوگو منو به داخل می کشه. تصویرهایی از پرده های بسیار ریز از دایرۀ وسط به دایرۀ دوم و از دومی به سومی دیده می شد که گاهی هم جهت و گاهی در خلاف جهت هم می چرخیدن. این منو یاد مردمک چشم می انداخت.
در قسمتی از مراقبه ذهنم مدام نام « ودانگ » رو تکرار می کرد. ( دیروز من و دوستم در مورد کوهستان ودانگشان و اینکه مایلم مدتی در معبد ودانگشان و تحت تعلیم اساتیدش باشم صحبت می کردم، ولی نمی دونم این تکرار ذهنی به همین دلیل بود یا دلیل دیگه ای داشت!)
وقتی چشمم رو بستم دوایر وسط شبیه یک گل نیلوفر با گلبرگهای زیاد شدن که وسط یک صلیب جای گرفته بود. کم کم گلبرگها تعداد کم و کمتری پیدا کردن و کوچکتر شد و در نهایت محو شد. ضربه و تحریکی بین چاکرای خورشیدی و نافم دوباره به تصویر جان داد و اونو پر رنگ کرد.
دور دوم که باز روی تصویر متمرکز شدم باز پرّه های بین دوایر و چرخش اونها حول مرکز دایره ظاهر شد؛ یک لحظه احساس کردم مثلثهایی با بَرهای سفید دارن مثل هرم بسته می شن ولی با صدای صحبت مادر در بیرون از اتاق این فاز بهم ریخت.
چشمم رو که بستم تصویر یک مرد کوتوله ( 70 cm) که سر بزرگی داشت و موهای سفید ولی بدنش مثل کوتوله ها ناقص نبود و همۀ اندامهای دیگه اش از نظر ابعاد مناسب با همون قدوقواره بود رو دیدم که لباسی مثل توریستهای هاوایی با گهای درشت پوشیده بود و یک شلوارک و مدام شکلک در میاورد و مسخره بازی می کرد. در قسمت دیگه ای از شهودم همون کوتوله با سینی که توش چندتا لیوان بود به سمت من آمد و حالت تعارف کردن به خودش گرفت. یک اسم هم گفته شد که بعد دفرمه شد و کلن از بین رفت بنابراین نتونستم حتا تشخیص بدم چیه که یادم بمونه.
امشب بدنم در حالت متفاوتی نسبت به شبهای قبل هنگام مراقبه داشت. با اینکه فقط یک زیر پوش نخی و خنک پوشیده بودم خیلی گرمم شده بود ولی کف دستهام طبق معمول هر شب حرارت زیادی ازش ساطع می شد و انگار یک نفر روی سرم نشسته بود، سنگینیشو کاملن حس می کردم.

کلاغ دربارۀ اون کوتوله تحقیق کرد و گفت این همون جنّی هست که محل زندگشیش با اتاق من یکی شده و از بد روزگار به من علاقه داره و اومده بوده خودشو بهت نشون بده.

No comments:

Post a Comment