November 29, 2016

مراقبۀ جاذبه - روز 7

چهارشنبه 1390.09.23
باز به محض سرم رو روی بالش گذاشتم، صدایی شروع شد ولی با صدای شب قبل فرق می کرد، یعنی شبیه حرف زدن نبود. حضور یک انرژی که تو هوا تکون تکون می خورد رو سمت راستم احساس کردم که بعد چرخید و در سمت چپم آروم گرفت.
برای خود مراقبۀ برونفکنی دستاورد جدیدی نداشتم و وارد مرحلۀ سرگیجه و خروج از بدنم نشدم.
کلاغ : « نسبت به حضوری که در سمت راستت احساس کردی چه حسی داشتی؟ »
ورکانا : « حس بدی نداشتم ولی احساس خاصی هم نداشتم، مثل اینکه با پارتنرت یک جا زندگی می کنی و اون ممکنه اطرافت راه بره یا شب بره دستشویی و یا ... و تو در تمام مدت می دونی که اونه و نه یه غریبه و جای نگرانی نیست.»
کلاغ : « اگر موجودی آشنا باشه از سمت راست وارد می شه و بعد در سمت چپ تو قرار می گیره ولی اگر در سمت راست باقی موند یک موجود تازه وارد و غریبه است و هنوز نمی شه جزو دوست یا دشمن رقمش زد ولی غریزۀ تو در هر موردی بهت می گه باید چکار کنی. اگر موجودی از سمت چپ وارد بشه و همونجا بمونه یا برای آگاهی دادن آمده و یا برای خصومت و انرژی خواری، و اینجاست که غریزۀ تو بهت می گه یک نفر اینجاست که باید حواستو جمع کنی.»

No comments:

Post a Comment