May 12, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای چهارم - آناهاتا چاکرا - روز 2

یکشنبه 1390.08.01
قبل از مراقبه : مراقبۀ کریستال و مراقبۀ نفس کوتاه
مراقبۀ روز: 
من مراقبۀ روز رو انجام ندادم، نه صدای چاکرا، نه کریستال و نه نشست جنینی.

مراقبۀ شب : 
امشب تونستم چیزی به نام ارتعاش رو احساس کنم ولی خیلی درشت و زمخت. مثل اینکه در نادیها حبابهای درشتی از روغن می خواستن حرکت کنن و بترکن ولی جایی برای ترکیدن و یا حرکت نداشتن. بیشتر این ضربانها در ساق پاهام و در حفرۀ شکمی بود، مثل روز قبل باز در ناحیۀ قلب یعنی روی قفسۀ سینه ام احساس سزمای شدید کردم.
امروز عصبانی بودم، غمگین، پرخاشگر و وحشی. سعی کردم با کسی کنتاکت نداشته باشم البته علارغم تلاشم از دستم در رفت و صبح با پدرم جرو بحث شدیدی داشتم و با کوبیدن چندتا کتابچه تبلیغاتی روی میز و زمین و فریاد ، خودمو خالی کردم. و باز هم علارغم تلاشم در کنترل اعصاب، با مادرم جرو بحث کردم و از کوره در رفتم.
این عصبانیتها به اونها ربطی نداشت باز هم بر می گشت به کلاغ و دوستان مشترک من و کلاغ. به دوستان عزیزم. به دوستانی که دیگه حتا نمی خوام اسمشونو بشنوم.

No comments:

Post a Comment