May 04, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای سوم - مانی پورا چاکرا - روز 6

پنجشنبه 1390.07.28
قبل از مراقبۀ چاکرا : مراقبۀ کریستال و مراقبۀ نفس کوتاه
مراقبۀ روز :
ارتعاشات از پاها و مچ پاها شروع شد و بالا آمد. ساقها، کشالۀ رانها و ... یک نادی هم درست در فرق سرم شروع به ضربان کرد. نمی دونم رنگ چاکرا بود یا نه ولی یک زرد مه گونه از پایین و مرکز به بالا و اطرافش شروع به موج زدن می کرد و انگار ضربان داشت.
یک شهود هم داشتم :
تصویر صورت یک مرد بور رو دیدم که به سمت چپ صورتش خوابیده بود روی زمین و بنظرم داشت خفه می شد. سعی می کرد حرفی بزنه ولی صدایی ازش در نمی آمد و فقط دهنش تکون می خورد. صورتش داشت قرمز و کبود می شد و از جمجمه این قرمزی بیشتر می شد. یک لحظه بنظرم آمد چشمهاش پر خون شده و دیگه مردمکش مشخص نبود و خفه شد.
چیز دیگه ای که دیدم این بود که در مقابل کسی ایستاده بودم و ظاهرن داشتم اونو مجاب می کردم که با من بمونه و جایی نره یا یه چیزی مثل این. و دیدم  که اون اندوهگین و غمگینه و داره فکر می کنه ولی در نهایت با تأثر به من گفت که : « من کوچکتر از اونی هستم که ...» بقیه اشو یادم نیست و بعد از اتمام حرفش، رفت. نمی دونم کی بود و جنسیتش چی بود ولی موهای بلوندی داشت و تا حدودی فکر کنم خوش قیافه و قد بلند بود. بعد از اینکه اون رفت من رفتم پیش یک دوست. یک مردی جوان با پوست قهوه ای که جادوگر بود. شروع کرد با قیافه مسخره بازی در آوردن و لوس بازیهای دوستانه و شکلک در آوردن بعنوان شوخی. کلن بنظرم آدم شوخ و لوده ای بود. یک کلاه سرخپوستی داشت که دور تا دورش پرهای بلند پرندگان رو کار گذاشته بود و کنار یک چادر سرخپوستی ایستاده بود. رفتم پیشش و ازش خواستم که کاری کنه که اون آدم منصرف بشه و برگرده.
در طول مراقبه ارتعاشات رو داشتم و بدنم سرد و سردتر شد. وقتی صدا رو قطع کردم، صدای چاکرا توی گوشم رو پر کرد. مثل صدای باران بود و هنوز کمابیش بدنم رو مرتعش می کرد. حتا هنوز هم که 10 دقیقه گذشته صداش رو می تونم تو سروصداهای اطرافم بشنوم و اگر سکوت بشه مطمئنن واضحتر هم می شه.

مراقبۀ شب :
وقتی مراقبۀ کریستال سفید رو انجام می دادم، با چرخاندن کریستال بالای سرم احساس سنگینی روی سرم ایجاد شد.
مراقبۀ صدای چاکرا رو شروع کردم. همون احساس ارتعاشات مثل قبل. و باز هم بعد از قطع موسیقی صدایی مثل صدای باران شنیده می شد.

No comments:

Post a Comment