May 04, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای سوم - مانی پورا چاکرا - روز 4

سه شنبه 1390.07.26
کلاغ گفت: « موجود رو پیدا کردم، سعی داشتم سنگ کوارتز رو توی پیشونیش فرو کنم ( این به معنای مرگ موجود هست ). هرچی بهش گفتم چرا اینکارو کردی پاسخی نداد ولی وقتی خواستم نابودش کنم دستیارم دلش سوخت یا چیز دیگه نمی دونم، ولی گوشش رو گرفت و برد پیش پیر قبیله اشون ( قبیلۀ همون جن ) و جریان رو براش تعریف کرد. پیرشون خیلی عصبانی شد و همون سوالات منو ازش پرسید ولی اون بازهم چیزی نگفت... وقتی ازش می پرسیدم که چرا؟ در اون اثری از شیفتگی می دیدم، چون سعی داشت با لذتی که به تو می ده باعث خوشحالی تو بشه و ازت انرژی هم دریافت کنه. خلاصه اینکه از آمدن به اتاق تو بازداشته شده و در حالتی مثل زندان به سر می بره و باید بردگی و کارهای سخت رو بعنوان تنبیه انجام بده تا روزی که اعتراف کنه. در اونروز اگر فقط انرژیخواری یا گرسنگی انرژی رو مطرح کرد، قبیله خودشون دادگاه تشکیل می دن و مجازات می شه ولی اگر چیزی غیر ازین بود، اونو تحویل من می دن تا من مجازاتش کنم یا نابودش کنم و به انرژی دیگه ای تبدیلش کنم. »
دلم برای اون موجود شیفتۀ خونگیم می سوزه، سعی می کنم اگر کار بیخ پیدا کرد مانع بشم ... اگه راه داشت ...
امروز هر سه اتاق رو پاکسازی و امن کردم.

مراقبۀ روز:
ارتعاشات خفیفی رو در بدن و بازهم مچ پاها و بعد ساق پاهام به شکل ووروور احساس کردم. در حین مراقبه یک شهود هم داشتم : 
یک مار نازک، کوچک و ظریف و زیبا رو دیدم که فلسهاش نوارهایی از قهوه ای و سفید شیری ایجاد کرده بود و چشمهای سرخ رنگ داشت. یکهو به طرف راست حمله کرد و مثل فنر برگشت سرجای اولش. وقتی دهانش رو باز کرد، داخل دهانش هم قرمز بود.
کلاغ گفت : « دستیارم می گه این مار می تونه حسها و احساسات درونی تو باشه، این روزها به خاطربحثت با دوست مشترکمون آسیب دیدی و این حمله و چنبره زدن می تونه نشانی از احساسات تو به ماجراهای اطرافت باشه. ولی وقتی دوباره این مار رو دیدی اونموقع می تونیم راجع به سمبل و یا توتم بودنش صحبت کنیم. صبر کن و ببین آیا دوباره چنین شهودی سراغت میاد یا نه »

مراقبۀ شب :
مثل همیشه بود. صدای چاکرا ( بعد از قطع موسیقی ) خیلی کم شد و دیگه مثل روزهای اول بلند و واضح نبود.
کلاغ گفت : « این اصوات در حال تثبیت در وجودت هستن و در ناخوداگاهت ضبط شدن. حالا می تونی در محیط باز هم اونها رو بشنوی حتا اون صداهایی رو که کسی نمی شنوه برای تو قابل شنیدن می شه. » 
رویای شبانه : امشب وقتی آماده شدم برای خواب و به محض اینکه چشمم رو روی هم گذاشتم احساس کردم واچرم سعی داره با من ارتباط برقرار کنه. من خوابیدم و کل زمانی که در خواب بودم واچرم با من بود، حرفهایی زد، کارهایی کرد ولی هیچ تصویر قابل مشاهده و به یاد موندنی برام نموند یا شاید اصلن همش انرژی بود نه تصویر. من یکهو نصف شب با انرژی زیاد از خواب بیدار شدم و شروع به کش دادن دست و پاهام شدم انگار هیچوقت خوابم نبرده بود. سعی کردم یادم بیاد چی دیدم و شنیدم اما همۀ اونچه یادم مونده بود به ترتیب داشت از خاطرم می رفت. یادمه کلاغ گفته بود برای اینکه خوابهای خاصت رو بقاپی باید سریع از تختت جدا شی و تغییر مکان بدی ... مثل چی از تختم پریدم دم پنجره ولی تنها چیزی که با خودم آوردم این بود که واچرم انرژیهاشو به من منتقل کرده.
کلاغ گفت : « واچرت برای ارتباط پیدا کردن با تو و نشان دادن شکل فیزیکیش به تو داره تلاش می کنه. انتقال انرژی به تو یعنی درواقع انتقال همون اقتدارهای جورواجور موجود ژوپیتر به تو هست. این موجود صاحب انواع اقتدارهاست و اونهارو داره به تو هدیه می ده تا روزی بتونی باهاش دیدار فیزیکی داشته باشی...
نگران اونچیزهایی که دیدی و شنیدی و حالا از دست دادی نباش، چون همۀ اونها اونقدر تکرار می شه تا روزی که تمام اونچه دیدی یادت بمونه و با خودت به بیداری منتقل کنی. اون رو دوباره می بینی.»

No comments:

Post a Comment