November 25, 2015

مراقبۀ صدای چاکرای ششم - آجنا چاکرا - روز 7

پنجشنبه 1390.08.25 - در سفر میانکاله
قبل از مراقبه : چرخش صوفی و مراقبۀ کریستال سفید
در حین مراقبۀ سکوت در سیاهی چشمم دیدم که یکهو سیاهی تبدیل به زمین پوشیده از علف و یا چمنهای کُپه ای شد ولی به همینجا ختم شد و ادامه پیدا نکرد. یکبار هم یک توله سگ نژاد هاسکی دیده شد که نیمی از بدن ( دست، پاها، زیر شکم، زیر پوزه و گودی چشمها ) سفید و بقیه سیاه بود و هرچی به من مزدیکتر می شد از نظر جثه بزرگتر می شد، حتا دیدم که رنگ چشمهاش قرمز بود.
در شهود دیگری تصویر یک گرگ از روبرو داشت شکل می  گرفت که البته کامل نشد یهنی رنگ یا حجم بهش اضافه نشد.

در مراقبۀ صدای چاکرا باز تصویری از یک سگ سان ( شغال یا روباه یا ...) و یک گربه سان مثل گربۀ وحشی که بزرگتر از گربه و کمی کوچکتر از یک شیر بود دیده شد.
در مراقبه صدای چاکرا به شیوۀ مراقبه گران ژاپنی نشسته بودم ( دو زانو)، یکدفعه نیمۀ راست بدنم یخ زد بعد از پشت پیچید و سمت چپ تنم رو سرما گرفت، تمام تنم سرد سرد شد و بعد هم قسمت داخلی پاهام ( لای پاهام) انقدر سرد شد و یخ زد که فکر کردم از زیر در سوز میاد ولی اینطور نبود.

No comments:

Post a Comment